اولین روز بارانی

میخواهم پرواز کنم

اولین روز بارانی را به خاطر داری ؟!

غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم و به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم.

دومین روز بارانی چطور ؟!

پیش بینی اش را کرده بودی چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم سعی می کردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود.

و سومین روز چطور ؟!

گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد.

و چند روز پیش را چطور ؟!

به خاطر داری ؟ که با یک چتر اضافه آمدی و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برویم ... فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو

 
کلمات مربوطه در جستجوکلمات مربوطه در جستجو:  


+نوشته شده در دو شنبه 6 تير 1390برچسب:,ساعت16:42توسط نادیا | |